خـــانــــه وحــــشــــت

🔞بازی های ژانر ترسناک💀
🔞راهنمایی و چیت کد های امتحان شده💀
🔞آهنگ های ترسناک💀
🔞بازی های برتر ژانر ترسناک💀
🔞معرفی بهترین بازی های ترسناک در هفته💀
🔞داستان های ترسناک💀
و....

پیام های کوتاه

۲۴ مطلب با موضوع «داستان های ترسناک» ثبت شده است

۰۸
ارديبهشت

فصل 6
خیلی سخت نگیر ، آرام ولی پیوسته ... یادت باشه ، فقط تمرکز ... حواستوجمع کن همچنان که با دریبل کردن توپ سعی داشتم خودم را گرم کنم گفتم: -چشم مربی …من امروز آمادۀ آماده ام . احساس خیلی خوبی دارم واقعًا خودمو قوی حس میکنم . فکر می کنم که امروز خواهم توانست وناگهان موجی از هوای سرد در پشت گردنم حس کردم . موجی از

  • Escape RoOoM
۰۸
ارديبهشت

فصل 5
ایستادم.و خواستم در کمدم را ببندم.دست چپم لای در کمد ماند.در همان حال که درد در بازویم می پیچید حیرت زده گفتم:هی! دستم را با شدت تکان دادم.به این وسیله سعی داشتم درد را از آن دورکنم.مچ دستممی سوخت.انگشتانم را تکان دادم،دستم را عقب و جلو بردم تا ببینم آسیبی به آن رسیده است یا خیر.ظاهرا مشکلی نبود و هیچ استخوانی نشکسته بود.اما

  • Escape RoOoM
۰۸
ارديبهشت

فصل 4
هنا گفت:((چه خوب!...))ولی صدایش حاکی از هیچ شور و اشتیاقی نبود. با هیجان گفتم:((مهم تر از همه اینکه،مامان تمام خوراکی های مورد علاقه ی منوبرای شام تدارک دیده بود!)) هنا زیر لب گفت:((خوش به حالت...)) با حیرت پرسیدم:((مشکل تو چیه؟امروز چِت شده بود؟)) سکوتی طولانی از ناحیه ی او. بالاخره گفت:((فکر می کنم که فقط یه کم عصبی باشم.امروز بعداز ظهر وقتی داشتم میومدم خونه از دوچرخه افتادم.)) گفتم:((اوه...نه...حالا حالت خوبه؟)) جواب داد:((راستشو بخوای نه.پوست کف دست راستم کاملا کنده شده و مچ پام هم بدجوری پیچ خورده.)) ناباورانه گفتم:((اوه چه خبر بدی!)) هنا آهی کشید و گفت:((به خصوص این که فردا مسابق هی بسکتبال داریم.)) پرسیدم:((فکر می کنی بتونی بازی کنی؟)) با ناراحتی گفت:((شاید.)) گفتم:((اگه وقت کنم شاید بیام برای تماشای بازیت.)) سکوتی طولانی برقرار شد

  • Escape RoOoM
۰۸
ارديبهشت

فصل 3
‫ﺁﻥ ﺷﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﻛﻤﺪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻱ ﺳﻴﺰﻩ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ.‬‫ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ،ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻛﻤﺪ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ.ﻛﺴﻲ ﻳﻚ ﺗﻘﻮﻳﻢ ﺩﻳﻮﺍﺭﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﭼﺴﺒﺎﻧﺪﻩ‬‫ﺑﻮﺩ.ﺟﻠﻮ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﺩﻭﺭ ﺳﻴﺰﺩﻫﻢ،ﺩﺍﻳﺮﻩ ﻱ ﻗﺮﻣﺰﻱ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.‬‫ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻛﻨﺪﻥ ﺗﻘﻮﻳﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﻛﻤﺪ.ﻭﻟﻲ ﺑﺎ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺻﺪﺍﻱ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﻱ ﺑﻠﻨﺪﻱ ﻣﺘﻮﻗﻒ‬‫ﺷﺪﻡ.ﺻﺪﺍﻫﺎیی ﺧﺸﻦ ﻭ ﺑﻠﻨﺪ؛ﻣﺜﻞ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻛﺴﻲ ﺩﭼﺎﺭ ﺗﻨﮕﻲ ﻧﻔﺲ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ.‬ ‫ﺩﺭ ﻛﻤﺪ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﻛﺮﺩﻡ.ﺩﺍﻍ ﻭ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺑﻮﺩ!‬‫ﻳﻜﻪ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﻓﺮﻳﺎﺩﻱ ﺯﺩﻡ ﻭ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻛﺸﻴﺪﻡ.‬‬‬‬‬‬‬‬ ‫ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺻﺪﺍی ‪

  • Escape RoOoM
۰۸
ارديبهشت

فصل 2
‫ﺗﻤﺮﻳﻦ ﺑﺴﮑﺘﺒﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍﻫﺮﻭﻫﺎ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﮐﻔﺶ ﻫﺎﻳﻢ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ‬‫ﺯﻣﻴﻦ ﺳﺨﺖ ﺟﻴﺮ ﻭ ﺟﻴﺮ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ . ﺑﻴﺸﺘﺮ ﭼﺮﺍﻍ ﻫﺎ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ .‬‫ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ، ﺍﻳﻦ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺎﻟﻴﺴﺖ ﺧﻴﻠﯽ ﻭﻫﻢ ﺍﻧﮕﻴﺰ ﺍﺳﺖ . ﺟﻠﻮﯼ ﮐﻤﺪﻡ‬‫ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪﻡ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﮔﺮﺩﻧﻢ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺳﺮﻣﺎ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ .‬ﻫﺮﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺍﻳﻦ ﮐﻤﺪ ﻣﯽ ﺍﻳﺴﺘﻢ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻋﺠﻴﺒﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ . ﺍﻭ لا ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ‬ ﺩﻳﮕﺮ ﮐﻤﺪﻫﺎﯼ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻼﺱ ﻫﻔﺘﻤﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺷﺖ . ﺍﻳﻦ ﮐﻤﺪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺭﺍﻫﺮﻭﯼ ﻋﻘﺒﯽ ﻭ‬‫ﺗﮏ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩ ؛ ﺩﺭﺳﺖ ﭘﺲ ﺍﺯ ﮐﻤﺪ ﻭﺳﺎﻳﻞ ﻧﻈﺎﻓﺘﭽﯽ .‬‫ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻤﺪﻫﺎﯼ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﻧﮓ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ .

  • Escape RoOoM